از همه جا!
دریا
داشتم توی دریا شنا می کردم, خوشبختانه آرام بود و موج نداشت. من هم چشمانم را بسته بودم و به طرف جلو شنا می کردم که یک دفعه یکی داد زد: stop .چشمانم را که باز کردم, دیدم یک نفر توی قایق با اسلحه ایستاده, فکر کردم دزده بنابراین رفتم زیر آب اما وقتی آمدم بیرون دیدم روی یک تابلو نوشته: welcome to Russia
قاتل جنایتکار
هوا توفانی بود و باران بسیار تندی می آمد. قرار بود آن قاتل جنایتکار را بکشم, اسلحه ام هم پر بود... بالاخره هم گیرش انداختم, خیلی التماس کرد ولی با یک گلوله کارش را ساختم, آه عجب بازی سختی بود!
نامه ی مشکوک
نامه ای به دستم رسید که در آن نوشته شده بود: شما پر از استعدادید, شما نابغه اید, بله, این ما هستیم که شما را کشف کردیم, شما مستحق دکترای افتخاری هستید, شما آخرشید, شما دیگه ... خوب حالا که اینقدر عاقل و باشعورید بیایید در کلاس کنکور ما شرکت کنید!
صدای پای آقا غوله
معلم ریاضیمان هنوز به مدرسه نرسیده بود. آقای ناظم به جای او توی کلاس ما بود, وبرایمان داستان می گفت, آن هم یک داستان ترسناک! وقتی داستان به آنجا رسید که: صدای پای آقا غوله آمد... یکدفعه معلم ریاضیمان وارد شد!