سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 تعداد کل بازدید : 3057610

  بازدید امروز : 1

  بازدید دیروز : 12

جک و لطیفه

[ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

 

 

درباره خودم

جک و لطیفه
حسن علی مدنی
پر از جک و لطیفه های زیبا

 

لینک به لوگوی من

جک و لطیفه

 

دسته بندی یادداشت ها

جبهه . جک . جنگ . دفاع مقدس . طنز . لطیفه .

 

بایگانی

لطیفه های از آب گذشته!!!
لطیفه های از آب گذشته 2! !!!!!!
لطیفه های از آب گذشته!!!! 3
لطیفه های از آب گذشته !!!3
بهار 1385
پاییز 1384
تابستان 1384
بهار 1384

 

اشتراک

 

 

شباهت ...

نویسنده:حسن علی مدنی::: دوشنبه 83/9/16::: ساعت 6:1 عصر

شباهت ...

... کولر و قورمه‏سبزی در این است که بابا‏هاهیچ کدام را‏ نمی‏توانند درست کنند!

... زندگی و ریاضی در این است که هر دو سختند!

... یک اسکناس با یک کیلو زردآلو در این است که هر دو در یک ثانیه غیب می‏شوند!

... ماهی و امیرکبیر در آن است که هر دو سرشان می‏رود به زیر آب!

... دندان پسر همسایه و طلا این است که هر دو زرد است!



  • کلمات کلیدی :

  • جملات کوچک به سبک انسانهای بزرگ

    نویسنده:حسن علی مدنی::: دوشنبه 83/9/16::: ساعت 5:51 عصر

    کارمندان شیفت شب رادیو به خاطر اجرای برنامه نمی‏خوابند و مردم بیچاره برای صدای بلند رادیو‏ی همسایه!

    وقتی آهن زنگ زد او از خواب پرید.

    هر وقت موهایشان نمی‏خوابیدند برایشان لالایی می‏خوانند.

    به کلید که فکر می‏کنم فکرم باز می‏شود.

    به قطار که فکر می‏کنم سرم سوت می‏‏کشد.

    بستنی از خجالت آب می‏شود.

    وقتی پیاز حرف می‏زند همه فرار می‏کنند.

    هندوانه‏ی قرمز به هندوانه‏ی سفید می‏گوید: کم خونی داری!

    شلنگ به آفتابه می‏گوید: بی کلاس!

    کلسترول کره همیشه بالاست!

    قهوه شب‏ها خوابش نمی‏برد.

    قرص مسکن هیچ وقت سر درد نمی‏گیرد.



  • کلمات کلیدی :

  • جک و لطیفه

    نویسنده:حسن علی مدنی::: دوشنبه 83/9/16::: ساعت 5:29 عصر

    مؤدب

    فریدولین از جشن تولد دوستش به خانه برگشت.

    مادرش پرسید: دختر مؤدبی بودی؟

    فریدولین: البته مادر!

    مادر: مرتب نمیرفتی شیرینی برداری؟

    فریدولین گفت: نه همان اول که وارد شدمپنج تا برداشتم!

     

    پز!

    پسری صد یورو در خیابان پیدا کرده بود. به خانه که آمد مادرش از او پرسید: آیا به اداره‏ی اشیای گمشده اطلاع دادی؟

    پسرک گفت: نه چون این خیلی خوب نیست کهآدم بخواهد پز شریف بودنش را بدهد!

     

    فراموشی

    آلبرت از رالف پرسید: مامانت چطوری فهمید که دستهایت را نشستی؟

    رالف گفت: هیچی فراموش کرده بودم صابون را خیس کنم!

     

    دلیل

    پسرک روی زمین نشسته بود و ناله می‏کرد. مادرش با دلسوزی پرسید: چی شده؟

    پسرک خوردم زمین و زانویم زخمی شد.

    مادر:کی این طوری شد؟

    پسرک: نیم ساعت پیش.

    مادر: پس چرا تازه الآن ناله و زاری می‏کنی؟

    پسرک: آخه نمی‏دانستم تو در خانه‏ای!

     

    درک مزه

    خواهر هانس برایش کتلت درست کرد و از او پرسید: مزه آنها چطوره؟

    هانس گفت: مزخرفه!

    خواهرش گفت: پس تو اصلا مزه‏ی خوب را درک نمی‏کنی. در کتاب آشپزی نوشته شده بود مزه‏ی آنها عالیه!

     

    صاحب اصلی

    کارل و گستاو از کنار آقای بلومر می گذشتند. آآقای بلومر از آن طرف نرده به آنها یک توپ نشان داد و پرسید: این توپ مال شماست؟

    کارل پرسید: چطور؟ مگه به شما خسارت زده؟

    آقای بلومر گفت: نه.

    کارل: پس مال ماست!



  • کلمات کلیدی :

  • سلامی دوباره

    نویسنده:حسن علی مدنی::: دوشنبه 83/9/16::: ساعت 4:48 عصر
    ما هر هفته پنج‏شنبه ها وبلاگ را بروز میکنیم.  لطفا مطلب های طنز و لطیفه های خود را به ما ارسال کنید

  • کلمات کلیدی :

  • سخنی در مورد سلام

    نویسنده:حسن علی مدنی::: جمعه 83/9/13::: ساعت 8:22 عصر
    سلام پیش از کلام است      امام صادق (ع)

  • کلمات کلیدی :

  • سلام

    نویسنده:حسن علی مدنی::: جمعه 83/9/13::: ساعت 8:13 عصر
    با سلام   لطفا لطیفه های خود را برای من بفرستید تا نامتان هم در اینجا نوشته شود. (به صورت نظر یا به ایمیل من ارسال کنید)

  • کلمات کلیدی :

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    طنز دفاع مقدس!
    دوباره جک و لطیفه!
    داستان طنز
    اطلاعیه انجمن حمایت از حیوانات نجیب و شریف
    باز هم لطیفه!!!
    [عناوین آرشیوشده]


    [ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

    ©template designed by: HASSAN ALI

    Forecast | Maps | Radar