ها، ها، ها ...!
قدرت
اولی: پدر من با یک دست، هر اتومبیلی را که بخواهد می تواند نگه دارد؟
دومی: دروغ نگو! مگر ممکن است؟
اولی: آخه پدر من افسر اداره راهنمایی و رانندگی است.
مسابقه
اولی: چرا اسب تو توی مسابقه برنده نشد؟
دومی: چون اسب من خیلی
با ادب است، به اسب های دیگری می گوید: اول شما بفرمایید.
استدلال منطقی!
قاضی: مرد حسابی، چرا از دیوار مردم بالا می روی؟
دزد: خب برای اینکه درهای خانه هایشان بسته است!
خواب و خوراک!
اولی: دیشب خواب دیدم یک ظرف ماکارونی خورده ام.
دومی: برای همین است که بلوز دستبافت نصف شده است!
بیماری
یک نفر می رود مطب دکتر و می گوید: «آقای دکتر، مشکل من این است که کسی مرا تحویل نمی گیرد!»
دکتر می گوید: «مریض بعدی!»
در کلاس فیزیک
معلم از دانش آموز پرسید: جسم شفاف چه جسمی است؟
دانش آموز جواب داد: جسمی که نور از آن عبور کند.
معلم: دو تا مثال بزن!
دانش آموز: نردبان، غربال.
نظر یادتون نره! اگر این وبلاگ کمی کاستی دارد به ما یادآور شوید تا آن را برطرف کنیم.