شانس
شکارچی اول: خوب، هندوستان که بودی شکار ببر هم رفتی؟
شکارچی دوم: البته، روزی برای شکار ببر به جنگل رفتم.
شکارچی اول: شانس هم آوردی؟
شکارچی دوم: بله، با ببری روبرو نشدم!
زمان فعل
معلم: مینا، من رفتم، تو رفتی، او رفت،
چه زمانی است؟
مینا: زنگ آخر!
قفس
اولی: چرا سرت را در قفس کردی؟
دومی: میخواهم خواب از سرم نپرد!
در مطب پزشک
بیمار: آقای دکتر، به دادم برسید! دستم مثل چوب خشک شده است.
پزشک: پس بهتر است به یک نجار مراجعه کنید.
نظر یادتون نره