جملات کوچک به سبک انسانهای بزرگ!
تجدیدی به تجدیدی میگه: چرا تجدید شدی؟!
وقتی دستم بند بود روی آن لباس پهن کردم.
وقتی دلم سوخت روی آن آب ریختم.
آن قدر باکلاس بود که حتی دوغ هم با چنگال میخورد.
چون چشمش آب نمیخورد، برایش نوشابه خرید.
وقتی حس نوشتن ندارم خودکارم قطع و وصل میشود.
فواره جواب سر بالا به جاذبه زمین است.