• وبلاگ : جك و لطيفه
  • يادداشت : لطيفه هاي از آب گذشته!!!
  • نظرات : 65 خصوصي ، 246 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    خوش تيپ كرده بود. آن موقع «بيتل»ها روي بورس بودند. او هم مثل آنها پوستين وارونه پوشيده بود و آمده بود داخل مسجد، صف اول نماز جماعت!
    نمازگزارها كه مي آمدند، چپ چپ نگاهش مي كردند و يك گوشه، كنار ديوار مسجد را مي جستند و زل مي زدند به بالا و پايين جوان. كه چه جور پلك مي زند و چه طور نفس مي كشد و از كدام كره آمده!
    ... يك دفعه حاج آقا آمد. سيد جواني بود... چشمش كه به جوان افتاد، لبخند زد. آنقدر محبت از نگاهش باريد، كه جوان احساس كرد خنك شده. آمد جلو ... فردا هم آن جوان آمد... سالها بعد، 23 دي 1383، «سيد» ...| ترديد راهي به دانايي با يادداشت Made in IRAN درباره مدهاي جديد لباس به روز شد.