ديوونهِ ميره پيشه دکتر تيمارستان ميگه: آقايه دکتر من ديگه حالم خوب شُده من تونستم يه کتاب 400 صفحه اي بنويسم . دکتر ميگه: آفرين جانم اسمه کتابت چيه- ميگه: ( صداي پاي اسب ) دکتر: بَه بَه چه اسمي معلومه که رُمّانه من امشب که رفتم خونه مطالعش ميکنم اگر محتواش خوب بود فردا شما آزادي – دکتره مياد خونه کتابُ که باز ميکونه ميبينه عين 400 صفحه نوشته ( پيتيکو پيتيکا – پيتيکو پيتيکا )