سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 تعداد کل بازدید : 3057408

  بازدید امروز : 1

  بازدید دیروز : 15

جک و لطیفه

[ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

 

 

درباره خودم

جک و لطیفه
حسن علی مدنی
پر از جک و لطیفه های زیبا

 

لینک به لوگوی من

جک و لطیفه

 

دسته بندی یادداشت ها

جبهه . جک . جنگ . دفاع مقدس . طنز . لطیفه .

 

بایگانی

لطیفه های از آب گذشته!!!
لطیفه های از آب گذشته 2! !!!!!!
لطیفه های از آب گذشته!!!! 3
لطیفه های از آب گذشته !!!3
بهار 1385
پاییز 1384
تابستان 1384
بهار 1384

 

اشتراک

 

 

ضرب‏المثل‏های امروزی!

نویسنده:حسن علی مدنی::: یکشنبه 83/9/29::: ساعت 6:41 عصر

ضرب‏المثل‏‏های امروزی!

نو که اومد به بازار، کهنه می‏گه آخیش راحت شدم.

با یک گل نمیشه نتیجه بازی را گفت.

موش تو سوراخ نمی‏رفت، بانک مسکن باید بهم خونه بده.

آسته برو، آسته بیا، که کفش خیلی گرونه.

نظر یادتون نره!



  • کلمات کلیدی :

  • لطیفه‏های از آب گذشته!

    نویسنده:حسن علی مدنی::: یکشنبه 83/9/29::: ساعت 6:30 عصر
     

    روش جدید

    مادر از دخترش پرسید: دخترم، چرا پر کردن نمکدانها این قدر طول کشید؟

    دختر: آخه سوراخهای آنها خیلی تنگ بود!

     

    شاگرد زرنگ

    پدر از پسرش پرسید: امتحان امتحان ریاضی امروزت چطور بود؟

    پسر: یکی از جوابهایم غلط بود.

    پدر: معلمتان چند تا سؤال داده بود؟

    پسر:پنج تا.

    پدر: این خیلی عالیه، پس بقیه سؤال ها را درست حل کردی؟

    پسر: نه، اصلا وقت نشد به بقیه نگاه کنم.

    شما هم لطیفه‏های خود را برای ما ارسال نمایید.

     



  • کلمات کلیدی :

  • نظر!

    نویسنده:حسن علی مدنی::: سه شنبه 83/9/24::: ساعت 2:16 عصر
    چرا نظر نمیدین؟!

  • کلمات کلیدی :

  • ضرب‏المثل‏های امروزی!

    نویسنده:حسن علی مدنی::: یکشنبه 83/9/22::: ساعت 5:52 عصر

    ضرب‏المثل‏های امروزی!

    از خر شیطان آمد پایین سوار مترو شد.

    پولهایش از پارو بالا رفتند و دیگه برنگشتند.

    کلاهش پس معرکه بود، با عجله رفت برداشت.

    فیلش یاد هندوستان کرد، برایش ویزا گرفت.

    با هر دستی که بدهی، با همان دست می‏‏زنی تو سر خودت.

    هر چی سنگه تو غذای رستوران سر راهه.

    یک چایی برایت دم کنم که یک کیلو تفاله داشته باشه. 



  • کلمات کلیدی :

  • جملات کوچک به سبک انسانهای بزرگ!

    نویسنده:حسن علی مدنی::: شنبه 83/9/21::: ساعت 8:8 عصر

    جملات کوچک به سبک انسانهای بزرگ!

    ضبط از صدای بلند نوار سردرد گرفت.

    عکس توقف زمان است.

    آسمان به زمین آمد دید خبری نیست.

    آلبالو گران بود، چشمانش انگور می‏چید.

    هر لقمه‏ای را که فرو میدهم، معده‏ام فریاد می‏زند: خوش آمدی!

    وقتی می‏خواهم حرف پنهانی بزنم، گوش‏هایم را می‏گیرم.

    برای اینکه حرفهای بزرگی بزنم، دهانم را زیر میکروسکوپ میگذارم.

     



  • کلمات کلیدی :

  • یک نکته‏ی جالب!

    نویسنده:حسن علی مدنی::: شنبه 83/9/21::: ساعت 7:53 عصر

    یک شام خوب

    مامان گفته امشب تو شام درست کن!      اما نمی‏دانم چرا امشب که من،     میخواهم شام درست کنم،     هیچ کس گرسنه نیست!



  • کلمات کلیدی :

  • آدمها مشق را برای چه اختراع کردند؟!

    نویسنده:حسن علی مدنی::: پنج شنبه 83/9/19::: ساعت 6:23 عصر

    آدمها مشق را برای چه اختراع کردند؟!

    برای اختراع مداد.

    برای بیکار نماندن بچه‏ها.

    برای بهانه داشتن معلمها به خاطر بیرون انداختن بچه‏ها از کلاس.

    برای اینکه تابستان با فصلهای دیگر سال فرق داشته باشد.

    اگه جالبه نظرات خود را برای ما ارسال نمایید!



  • کلمات کلیدی :

  • خنده داره!!

    نویسنده:حسن علی مدنی::: پنج شنبه 83/9/19::: ساعت 6:8 عصر

    جملات کوچک به سبک انسانهای بزرگ!

    تجدیدی به تجدیدی میگه: چرا تجدید شدی؟!

    وقتی دستم بند بود روی آن لباس پهن کردم.

    وقتی دلم سوخت روی آن آب ریختم.

    آن قدر باکلاس بود که حتی دوغ هم با چنگال می‏خورد.

    چون چشمش آب نمی‏خورد، برایش نوشابه خرید.

    وقتی حس نوشتن ندارم خودکارم قطع و وصل میشود.

    فواره جواب سر بالا به جاذبه زمین است.

     



  • کلمات کلیدی :

  • لطیفه های از آب گذشته!!

    نویسنده:حسن علی مدنی::: پنج شنبه 83/9/19::: ساعت 5:29 عصر

    سوِء تفاهم

    صدای شکسته شدن چیزی از اتاق نشیمن شنیده شد و چند لحظه بعد گستاو کوچولو در آشپزخانه در آشپزخانه شنیده شد و با صدای آرامی پرسید: مامان، تو با کسی که گلدان اتاق نشیمن را شکسته باشد چه کار می‏کنی؟

    مادرش گفت: چند ضربه به پشتش می‏زنم، او را در اتاقش می‏اندازم و بدون اینکه به شام بدهم، یک هفته از دیدن تلویزیون محرومش می‏کنم.

    گوستاو گفت: چه جالب! پدر همین الآن گلدان را شکست!

     

    هدف

    هولگر برای عمویش تعریف کرد که قلک خود را شکسته تا در کلاس سفالگری شرکت کند.

    عمویش پرسید: آَنجا طرز ساخت چه چیزی را به شما یاد می‏دهند؟

    هوگلر گفت: یک قلک!

     

    استثنا!

    سر درس دستور زبان معلم از لوتس پرسید: اگر تو بگویی از مدرسه خوشم می‏آید چه حالتی است؟

    لوتس گفت: حالت استثنایی!

     

    انتظار

    بچه‏ها در کلاس درس جغرافیا یاد گرفتند که زمین به دور خودش می‏چرخد. فریتس که خیلی تحت تأثیر این پدیده قرار گرفته بود بعد از تعطیلی مدرسه جلوی در مدرسه ایستاد. آموزگار از او پرسید: اینجا منتظر چی هستی؟

    فریتس: منتظرم تا خانه‏مان خودش به اینجا برسه!



  • کلمات کلیدی :

  • دیدن داره!

    نویسنده:حسن علی مدنی::: پنج شنبه 83/9/19::: ساعت 10:28 صبح
    لطفا از این وبلاگ دیدن فرمایید.   نظرات خود را برای ما ارسال نمایید.   شما می توانید جکها و مطالب طنز خود را برای ما ارسال نمایید

  • کلمات کلیدی :

  • <      1   2   3   4   5   >>   >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    طنز دفاع مقدس!
    دوباره جک و لطیفه!
    داستان طنز
    اطلاعیه انجمن حمایت از حیوانات نجیب و شریف
    باز هم لطیفه!!!
    [عناوین آرشیوشده]


    [ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

    ©template designed by: HASSAN ALI

    Forecast | Maps | Radar