سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 تعداد کل بازدید : 3057681

  بازدید امروز : 19

  بازدید دیروز : 14

جک و لطیفه

[ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

 

 

درباره خودم

جک و لطیفه
حسن علی مدنی
پر از جک و لطیفه های زیبا

 

لینک به لوگوی من

جک و لطیفه

 

دسته بندی یادداشت ها

جبهه . جک . جنگ . دفاع مقدس . طنز . لطیفه .

 

بایگانی

لطیفه های از آب گذشته!!!
لطیفه های از آب گذشته 2! !!!!!!
لطیفه های از آب گذشته!!!! 3
لطیفه های از آب گذشته !!!3
بهار 1385
پاییز 1384
تابستان 1384
بهار 1384

 

اشتراک

 

 

جک و لطیفه

نویسنده:حسن علی مدنی::: دوشنبه 83/9/16::: ساعت 5:29 عصر

مؤدب

فریدولین از جشن تولد دوستش به خانه برگشت.

مادرش پرسید: دختر مؤدبی بودی؟

فریدولین: البته مادر!

مادر: مرتب نمیرفتی شیرینی برداری؟

فریدولین گفت: نه همان اول که وارد شدمپنج تا برداشتم!

 

پز!

پسری صد یورو در خیابان پیدا کرده بود. به خانه که آمد مادرش از او پرسید: آیا به اداره‏ی اشیای گمشده اطلاع دادی؟

پسرک گفت: نه چون این خیلی خوب نیست کهآدم بخواهد پز شریف بودنش را بدهد!

 

فراموشی

آلبرت از رالف پرسید: مامانت چطوری فهمید که دستهایت را نشستی؟

رالف گفت: هیچی فراموش کرده بودم صابون را خیس کنم!

 

دلیل

پسرک روی زمین نشسته بود و ناله می‏کرد. مادرش با دلسوزی پرسید: چی شده؟

پسرک خوردم زمین و زانویم زخمی شد.

مادر:کی این طوری شد؟

پسرک: نیم ساعت پیش.

مادر: پس چرا تازه الآن ناله و زاری می‏کنی؟

پسرک: آخه نمی‏دانستم تو در خانه‏ای!

 

درک مزه

خواهر هانس برایش کتلت درست کرد و از او پرسید: مزه آنها چطوره؟

هانس گفت: مزخرفه!

خواهرش گفت: پس تو اصلا مزه‏ی خوب را درک نمی‏کنی. در کتاب آشپزی نوشته شده بود مزه‏ی آنها عالیه!

 

صاحب اصلی

کارل و گستاو از کنار آقای بلومر می گذشتند. آآقای بلومر از آن طرف نرده به آنها یک توپ نشان داد و پرسید: این توپ مال شماست؟

کارل پرسید: چطور؟ مگه به شما خسارت زده؟

آقای بلومر گفت: نه.

کارل: پس مال ماست!



  • کلمات کلیدی :

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    طنز دفاع مقدس!
    دوباره جک و لطیفه!
    داستان طنز
    اطلاعیه انجمن حمایت از حیوانات نجیب و شریف
    باز هم لطیفه!!!
    [عناوین آرشیوشده]


    [ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

    ©template designed by: HASSAN ALI

    Forecast | Maps | Radar